هم خانواده کلمه خواب؛ خفتن، خوابیدن، خواب آلود، بی خواب و پر خواب است.
واژه خواب ریشه در زبان فارسی دارد و به عمل آرامیدن و ریلکس شدن ، خواب می گویند. واژه خواب در اصطلاحات و جملات زیادی به مار گرفته می شود و بیشتر اوقات از خواب به عنوان کنایه از بی خبری و نا آگاهی می باشد.
به عملی که حواس های ظاهری انسان از کار می افتند و انسان در حالت بی خبری از عالم اطراف خود قرار می گیرد، خواب گویند.
مترادف های واژه خواب عبارتند از؛ هجوع، نوم، قیلوله، رویا، خفتن، چرت، احلام، غفلت، غافل، بی خبر و پرز است.
متضاد این واژه نیز کلماتی همچون ؛ هوشیاری و بیداری است. واژه خواب در فرهنگ معین به معنی؛ حالتی همراه با آرامش و آسایش که دلیل بر از کار بازماندن حس های ظاهری انسان و حیوانات به وجود می آید ، همچنین به معنی غافل آورده شده است.
واژه خواب در لغت نامه دهخدا نیز به معنی؛ نوم، آسایش، حالتی از راحتی و آسایش که حواس های ظاهری انسان از کار می افتد، می باشد. در فرهنگ عمید نیز این واژه را به معنی؛ حالتی در انسان است که در آرامش و آسایش قرار گرفته می شود و در حالت بی خبری قرار می گیرد، همچنین به معنی رؤیا و بی خبر آورده است. فرهنگ واژه های فارسی هوشیار نیز واژه خواب را به معنی ؛ راحتی و حالت آسایش می داند.