اصولا در جوامعی که تبعیض جنسیتی بسیار به چشم میخورد دختران از لحاظ احساسی و رشد شخصیتی و همچنین اعتماد به نفس دچار مشکلات فراوانی می شوند. اگر به سیر رسد جوامع نگاهی بیندازیم همیشه دختران مورد تبعیض قرار گرفته اند و این تبعیض باعث شده است که نتوانند آن طور که باید و شاید است از زندگی لذت ببرند.
در حال حاضر هم در بیشتر جوامع و فرهنگ ها در حق دختران ظلم های زیادی روا می شود که مانع از پیشرفت آن ها می شود. هنوز سایه ی سنگیت مسئله جنسیت و عدم تفاوت بین دختر و پسر به کلی از روی کشورهای جهان سوم برداشته نشده است و چه پدر و مادرهایی که تا جنسیت فرزند از آنها پرسیده می شود می گویند سلامتی مهم است و اگر این حرف قلبا باشد بسیار زیبا است اما همیشه مشاهده کرده ایم که برخی والدین قلبا فرزند پسر دوست داشتند.
دختر بودن و اینکه بخواهیم درباره دختران غمگین این سرزمین ها متنی بنویسم شاید تا حدودی مشکل باشد. چون دخترانی که در این فرهنگ ها بزرگ شده اند هر روز درد کشیده اند و هر روز به خاطر دختر بودن سرکوفت خورده اند. این دختران روحشان آزرده گشته است و همین مساله هم دلیلی خواهد شد تا ما بر آن باشیم تا متن های غمگین و کوتاهی را درباره دختر بودن جمع آوری کنیم تا بلکه با این دختران همدردی کرده باشیم.
ناب ترین جملات درباره دختر بودن
دختر بودن زیبا و دختر دار شدن بزرگترین لطفیست که خداوند در حق بندگانش می کند. دختران از نسل لیلی و شیرین هستند
دخترانی که روزی در وجود زنی رشد کردن و حالا کودکی دیگر از وجودشان برخواسته می شود. تحمل درد و رنج دختران به قدری بالاست که گاهی در حین ناراحتی هم اخمی به چهره نمی آورند. این مخلوقات بی همتا را خداوند با دقت و ظرافت خاصی آفریده است و چندین سوره را به اسم زنان نامگذاری کرده است. به واسطه ی روح لطیفی که دختران دارند همواره مورد هجوم و تبعیض جنسیتی قرار گرفته اند و این روح لطیف خدشه دار شده است در زیر متن های غمگین ولی در عین حال زیبایی را گردآوری کرده ایم که همگی گویای دختر بودن است.
من دختری هستم که غرق در احساسات و محبت هستم
به همگی انگیزه زندگی و حیات می بخشم
اما در کنج تنهایی خود غمگینم
طوفانی در دلم برپاست
بارانی می شوم
و فریاد می کشم
شاید از عشق باشد
هر چه هست پشت سر هم ویران می کند این آشفته حالم را
چه زجری می کشد آنکس که دختر زاییده می شود
در افکارشان غرق شوند نسبت مریضی به ان ها می دهند
از این افکار لعنتی که بیرون بیاند می گویند گیس بریده از خودش درآمده.
دختر بودن سخت است حتما باید در میان بازوان مردی به آغوش کشیده سوی تا صدایت شنیده شود.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به من گفتند تو دختر زیبا و با شعوری هستی
من این مقدمه چینی ها را می شناختم
از خوبی هایت تعریف می کردند تا از خوب تر را دریغ کنند.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
احساسات و رفتار دخترانه ام را بازخواست نکن
تو هر چقدر قوی و نیرومند هم که باشی
با یک نگاه مهربان از من
و لمسی عاشقانه
کم خواهی آورد.
دختر بودن یعنی
مادر شدن برای تمام عروسک های دنیا
عاشق رنگ صورتی و لواشک
دختر یعنی شور و شوق در خانه
اگر دختر نباشد
به راستی دنیا اصلا زیبا نمی شد.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در جامعه مرد سالار دختر بودن یعنی
اختیار پوشش خودت را نداری
اختیار سفر مجردی را نداری
حتی اختیار ایستادن سر کوچه را هم نداری
وقتی در این جوامع دختر باشی اختیار هیچ چیزی را نداری
دختر بودن یعنی یکی حتما باید همیشه بالا سرت باشه و برای هر کاری ازش اجازه بگیری
دختر بودن مساوی است با تو سری خوردن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گاهی اوقات دختر بودن برابر می شود با مسئول بودن
غصه ی درد پای مادرت
فراموش نکردن قرص ها پدرت
سنگ صبور مادربزرگ شدن
صندوقچه اسرار برادر
به سلامتی تمامی دختران خوش قلب
دل نوشته هایی غمگین درباره دختر بودن
دل نوشته های غمگین درباره دختر بودن مجموعه ی کاملی از درد دل ها و غم و غصه های دخترانی است که به واسطه ی آرام بودن و زود رنجی با کوچکترین حرف درشتی زود دلگیر می شوند. غم و غصه هایی که دختران تحمل می کنند و حرفی به زبان نمی آورند بسیار زیاد است.
متن های غمگین زیر بخشی از دل نوشته هایی است که حرف بسیاری از دختران است که در طول تاریخ به واسطه ی دختر بودن و تحقیر و توهین اطرافیان و گاها خانواده نتوانسته اند به زبان بیاورند.
دختران این مرز و بوم جزء دختران معمولی بودند
برای این دختران سخت بود از اول کفش پاشنه بلند بپوشند و با طی مسیری طولانی نتوانند حرفی بزنند
این دختران معمولی از همان ابتدا کفش اسپرت را انتخاب کردند تا بتوانند ساعت ها در مسیرهای طولانی شهر کوچه به کوچه قدم بزنند و نگران افتادن و کج شدن روسری هایشان نباشند.
این دختران تشنه ی صحبت با مردان نبودند به چشمهایشان خیره نمی شدند و بیشتر فقط ها به خاطر همین نگاه ها از گوشه و کنار رد می شدند و از همان بچگی این عادت سادگی را در مغزمان فرو کردند.
راستش اصلا ما شبیه دختر نبودیم حالا چه برسد شبیه دختر امروزی باشیم که معشوقه هستند و هر روز رنگ و بویی تازه دارند.
این عشوه ها در خون ما نبود برخی اوقات شلخته، برخی اوقات غمگین و دل شکسته و برخی اوقات با چشمانی گریان و حتی مهم هم نبود که روسریمان کج شده
آری این ها همان دختران معمولی و ساده ای هستند که عشق واقعی را در زندگی یافتند نه اینکه همیشه خوش چهره و خوش پوش باشند تا تمام شهر را عاشق خود کنند نه
بوی ادکلن ساده ی این دختران در بین هزار عطر و بوی این شهر گم شد
صدای خنده های ارامشان در بین قهقه ها و عشوه های اصلا شنیده نمی شد.
این دختران معمولی عشق را در کفش های پاشنه بلند جا گذاشتند.
این دختران با همان قیافه های معمولی و همان کفش اسپرت وارد زندگی شوند
کفش پاشنه بلند هم نداشتند تا با رفتنشان کسی صدای پایشان را بشنود
این دختران برای دیده شدن باید عوض می شدند اما نتوانستند چون اینگونه راحت بودند و نمی توانستند خودشان نباشند.
من یک دخترم
که در سرم هزاران فکر می پیچد
هزاران اما و اگر
مثل یک سمساری قدیمی
جنگ بین امید و ناامیدی
رسیدن و نرسیدن
در سر من همیشه هزاران زن کولی دارند کِل می کشند.
همیشه چند نفر بخاطر یک تابلوی قدیمی با هم جر و بحث می کنند.
در سر من همیشه یک تابلوی با احتیاط برانید یکی دارد قدم میزند وجود دارد
دلم یک موزه ی قدیمی است که در آن فقط تصویر یک نفر است که در بر تمام در و دیوارها ریخته شده
در دل من هزاران اما و اگر است
اما پایان شب سیه سپید است را زمزمه خواهم کرد
شاید من هیچوقت دختر عاقلی نبوده ام.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ما دختران ۱۶ ساله ی ساده ای بودیم که احساس می کردیم ار رنگ موهایمان روشن شود، تکلیفمان هم روشن خواهد شد
ما، با رژ لب های پنهانی
کابوس های یواشکی
و آرزوهای دزدکی
ما و کارت پستال هایی با متن های سوختم خاکسترم را باد برد بهترین دوستم مرا از یاد برد.
ما دخترانی بودیم که همیشه استرس این را داشتیم که مبادا دختر بدی باشیم
همیشه ترسیدیم که اگر مقنعه چانه دار نپوشیم، چشم سفید باشیم
ما در هیچ یک از کتاب هایمان نه فروغ را داشتین و نه شناختیم چون فروغ در میان بازوان یک مرد گناه کرده بود
ما فقط کبری را شناختیم که تصمیم های خوب می گرفت
ما دختران شانزده ساله ای بودیم که به ما یاد دادند، آن مرد؛ هر که می خواهد باشد مهم این است که داس دارد.
آری ما همین دختران ۱۶ ساله بودیم
من دختری بودم
که گاه به گاه در افکارم غرق می شدم
چرا باید بین دو دختر در دو گوشه از جهان اینقدر تفاوت باشد.من در مدرسه ای بودم که هیچوقت کلاس رقص و باله نداشتم
اصلا در هیچ دوره ای از تحصیل کلاس نجاری نداشتم
کلاس موسیقی هم نبود.
در سلف سرویس مدرسه هایمان هیچوقت ظرف های با غذاهای خوش آب و رنگ نبود.
هیچوقت نتوانستیم با دوستانمان دور یک میز جمع شویم و از موضوعات مختلف حرف بزنیم و از پسران خوش قیافه و دختران تازه وارد سخنی به میان نیاوردیم
اصلا نمی دانیم پارتی آخر سال چیست و هیچ وقت پایان سال کلاه هایمان را بالا نینداختیم اصلا ما کلاه نداشتیم
ما دختران محرومی بودیم که همیشه بازخواستمان کردند
برای لباسمان
موهایمان
ناخن هایمان
و هرگز رابطه بین تمیزی صورت و شخصیت را نفهمیدیم.
ما هلاک شدیم از بس در زیر رنگ های تیره عرق ریختیم و روی پوشیدن رنگ روشن نداشتیم.
اصلا نفهمیدیم که جنس مخالف شاخ و دم ندارد و مثل ما آدم است
حتی نفهمیدیم می توان با یک جنس مخالف به دور از افکار پلید و شوم دوست شد و اعتماد کرد
ما قربانی افکار پوسیده ی پیشینیان شدیم
هیچکس به ما نگفت که جامعه به هنرمند نیاز دارد تا دکتر و مهندس
هر شب در رویای بوم نقاشی به خواب رفتیم
و در آخر نفهمیدیم که تحصیلات در رشته هایی که عرف می پسندند شرط موفقیت نیست.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به دختران این مرز و بوم عاشق شدن را یاد ندادند
این جامعه تشنه ی فهم است
ای آگاهی ببار
ظهور باید در جمجمه ها رخ دهد نه در جمعه ها
نمیخواهد مسلمان باشی تا صدایت به گوش خدا برسد به زبان خودت خدایت را شاکر باش
خدا حرفاهیت را می فهمد
نترس خدا عرب نیست
انسانیت و شعور به این است که با کدام پا وارد توالت می شویی
شعورت در کلامت نهفته است
وقتی بخواهی در مورد زنان و مادران و دختران این سرزمین صحبت کنی.
من به داستانی که درباره ی زنان محکم و استوار بازگو می کنند ایمان ندارد
مگر می شود دختر بچه ی زیبایی برای تبدیل شدن به زنی قوی زاده شود.
تمام دختران به سان شاهزاده های لوس و زیبایی هستند که کارشان رویا بافی است.
اما اینکه یک زن جادوگر می شود یکی دلبر و یکی فسون و عشوه گر
تماما کار سرنوشت است.
قول های بی اساس
حرفهای نزده و نیمه تمام
شادی های نداشته
جدایی و مرگ
همه به زنان قدرت می دهند
وقتی قصر رویاها با تلنگری می ریزد این خداوند است که به واسطه ی نیرویش به انسان قدرت مقابله با له شدن را می دهد.
مادران نیرومند و قوی قطعا دخترانی به همین شکل بار خواهند اورد
کاش به جای نیرومند بودن کمی مادران شاد بودنند تا دختران شاد زاده می شدند.
تمام دختران روزی
عروسک های خود را دخترم صدا زده اند
موهای عروس را بافته و در دهانش غذا گذاشته اند
همه ی دخترها در کودکی طعم کودکی را چشیده اند.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من به عنوان یک دختر
همیشه مردی را می پسندیدم
که زن بودن را بلد باشد
من عاشق مردی میشوم که در کنارش دختر بمانم
و بدن هیچ واهمه ای بر زنانگی پا بگذارم
عاشق مردی میشدم
که قوی تر از مشغله هایش است.
من مردی قوی می خواستم که من را فقط برای جسمم نخواهد
مردی که بخندد
گریه کردن را بلد باشد
مردی که مرد باشد و بماند
مردی که روحش را در دستانم قرار دهد و من با اعتماد تمام آقایم صدایش کنم و عشقمان ابدی شود و هر روز بیشتر از روز قبل
مرد من باید تمام مرا بشناسد
به هر آنچه هستم احترام بگذارد و خط قرمزهایم را رد نکند
من مردی مسئولیت پذیر می خواهم
مسئولیت در برابر عشق
مسئولیت حرف ها
من این چنین مردی می خواستم و به همین دلیل است
که تنهایی عاشقی می کنم و قدم میزنم
چون من دوست داشتم عاشق یک مرد واقعی شوم.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سکوت دختران همیشه به معنای نداشتن حرفی برای گفتن نیست
گاهی از حرفی به قدری رنجیده می شوند که ترجیح می دهند سکوت کنند
برخی مواقع سکوت کردن یک دختر نشان از اعتراض است
گاهی سکوت نشانه ی انتظار است
اما بیشتر دختران سکوت می کنند چون کلمات یارای بیان غم درونشان نیست.