مادر شدن بی نظیر ترین حس دنیاست. وقتی که مادر میشی تازه میفهمی که تو هیچ حس خوبی که اونقدرا هم بزرگ و قشنگ باشه رو تجربه نکردی. حس مادر شدن و مادر بودن در صدر تموم حس های خوب دنیا وجود داره، حسی که تلفیقی از عشق، محبت، عاطفه، مهربانی و بسیاری از حس های خوب دیگه هست.
در ادامه این مطلب متن ها و دلنوشته های زیبایی در رابطه با مادر شدن قرار دادیم. همراه ما باشید.
متن در مورد مادر شدن
یادش بخیر، زمون بچگیام عروسکی داشتم که میگفتم این بچمه و با جون و دل همه جا مراقبش بودم و همیشه توی بغلم بود. نه تنها من بلکه حس میکنم تموم دخترای دنیا اینجور هستند یعنی همشون مثل زمان بچگی های من دوست دارند عروسکی داشته باشند که مثل بچشونه باشه. انگار خدا از همون بچگی حس مادرانه که نظیر نداره رو توی وجود دخترا قرار میده، حس مادرانه ای که باعث میشه برای بچه شون هر کاری بکنن. هنوز هم یادم نمیره که چقدر با عشق و محبت اون عروسک رو در آغوش میکشیدم و کلی ناز و نوازشش میکردم، هنوز جدای از این نوازش ها کلی قربون صدقه اش هم میرفتم. حالا از اون زمون ها خیلی گذشته، حالا من دارای فرزند شدم، فرزندی که حس واقعی مادری رو به من هدیه داد. حالا من اون عاشقانه هایی که از زمان کودکیم تا الان باهام بود رو به پای فرزند واقعیم میریزم، فرزندی که با تمام وجود دوستش دارم و به خودم غبطه میخورم که اونو دارم.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مادر شدن حس زیباییه، حسی که خیلی از دخترا تجربه اش میکنن. این حس وقتی به سراغت میاد تازه میفهمی که دنیا چقدر قشنگ تر از چیزی بوده که هست، این حس بهت میگه یکی الان توی وجود توئه و داره زندگی میکنه و بعد از نه ماه که وجود خودش کامل بشه به دنیا میاد و یک زندگی مستقل برای خودش خواهد داشت. مادر بودن حس زندگی بخشیدن رو به آدم القا میکنه، حسی که نظیر نداره و فقط مادرا هستن که درکش میکنن. خدا رو شکر که به من فرصت مادر شدن دادن، فرصت این رو داد تا این حس قشنگ و بی نظیر رو تجربه کنم.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مامان که میشی از خودت یادت میره، تنها چیزی که اون موقع برات مهمه تنها و تنها فرزندته و انگار خدا تو رو مثل یک فرشته نگهبان برای فرزندت آفریده تا مراقبش باشی که مبادا در زندگی سختی ببینه. مامان که باشی دیگه وقتی منفعت فرزندت در میون باشه منفعت خودت یادت میره، وقتی پای خواسته های اون به میون میاد خواسته های خودت یادت میره و تمام وجودت رو برای فرزندت میذاری تا اونو به چیزی که میخواد برسونی. مادر شدن خیلی حس قشنگیه چون حاضری تمام زندگیت رو برای فرزندت فدا کنی و این فدا کردن به اجبار نیست بلکه با تمام وجودت میخوای که اگه لازم شد این کار رو انجام بدی. گاهی با خودم فکر میکنم که خدا مگه چقدر عشق در وجود مادرها آفریده که این چنین عاشق فرزندشون میشن و این چنین از خودشون برای اون میگذرن.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
چه داستان های زیادی که از زندگی سخت مادرها شنیدیم که برای فرزندانشون تمام زندگیشون رو فدا کردن. به راستی شاید برای همین هم میگن بهشت زیر پای مادرانه، چون مادر تا وقتی که در این دنیا هست برای رفاه و آسایش خانواده و فرزندش میدوه، پاهای مادر توی این دنیا خسته میشه و برای همین خدا بهشت رو نصیب اونها میکنه تا حداقل در دنیایی دیگه رنگ آرامش رو ببینن. جالب ماجرا اینجاست که درسته که از نظر همه مادرا سختی میکشن اما وقتی از خودشون در مورد سختی هاشون میپرسی، جز عشق هیچ چیزی نمیشوی. وقتی پای عشق در میون باشه خستگی برای مادرها معنایی نداره. مادر شدن و مادری کردن زیباترین حس دنیاست، حسی که وقتی به سراغت میاد حاضری تموم سختی ها و مشقت های دنیا رو به جون بخری اما اون حس ازت گرفته نشه.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خدایا روی دل هیچ مادری داغ فرزند نذار، دخترا وقتی مادر میشن دیگه زندگیشون به دو بخش تقسیم میشه، بخش بزرگش فرزندشون و بخش خیلی کوچیکش هم خودشونه. خدایا، وقتی فرزندی رو از مادری میگیری، بخش بزرگی از وجودش رو ازش گرفتی، با گرفتن فرزندش دنیا و زندگی برای اون دیگه معنایی نخواهد داشت چون تو تمام معنایی که از جهان و زندگی میگرفت رو ازش گرفتی. دخترا حتی اگه خیلی سنگدل باشن در برابر بچشون دلشون مثل قند آب میشه و خدا نکنه که یه روزی بچه شون ازشون گرفته بشه، اگه این اتفاق بیفته، دل اونها میشکنه، دیگه نه سنگدلی میمونه و نه دلی که مثل قند آب بشه، همه چیز میشکنه و تمام احساسی که دارن در وجودشون از بین میره.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
انگار خدا توی تموم مادرا این قدرت رو نهادینه میکنه که بتونن از فرزندشون حتی بیشتر از خودشون مراقبت کنن و برای رفاه و آسایش اون تلاش کن. یه دختر وقتی فرزندش رو در آغوش میگیره، انگار خودش رو کلا از یاد میبره و تموم زندگیش و دنیاش فرزندش میشه. فکر میکنم برای همین هم هست که خیلی از دخترا وقتی که مادر میشن توی مادر بودن خیلی حرفه ای میشن، حتی همون دخترایی که شاید قبل از فرزندشون کسی فکر نمیکرد اینا حتی بتونن از خودشون هم به خوبی مراقبت کنن، وقتی مادر میشن همه چیز به کل تغییر میکنه.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
وقتی فکر بزرگ کردن یه انسان به ذهنم میاد با خودم میگم مادر شدن واقعا سخته چون تا نه ماه اول که زندگی اون انسان در دستاته و بعد از اون هم تربیت و تعالی اون بر عهده ات هست. فکر میکنم که یه آدم مگه چقدر قدرت داره که بخواد زندگی یه انسان دیگه رو هم در دست بگیره اما باز با خودم میگم وقتی عشق مادرانه باشه ممکنه که زندگی خودت یادت بره اما زندگی فرزندت هرگز از خاطرت نمیره. حس عشق مادرانه سختی های مادر بودن رو از بین میبره و باعث میشه هر کاری برای خوشبختی و سعادت فرزندت انجام بدی. من فکر میکنم حتی دخترایی هم که خیلی مسئولیت پذیر نیست و مسئولیت خودشون رو هم به سختی میتونن به دوش بکشن، وقتی که مادر میشن، خدا انگار پیشفرض برنامه زندگی اون دخترا رو تغییر میده.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خدایا شکرت که گذاشتی حس تو رو وقتی بنده هات رو میبینی درک کنم. تو در وجود تموم مادرها این حس رو نهادینه کرده. مادرها میتونن به خوبی عشق خدا رو به انسان درک کنن چون خودشون فرزندی از وجودشون به این دنیا میارن و میدونن که اون فرزند چقدر براشون باارزشه و چقدر براشون اهمیت داره. به نوعی خدا حس خدا بودن رو تا اندکی در وجود مادرها نهادینه کرده، چون تا نه ماه اول که مادر از فرزند مراقبت میکنه و بعد از اون نه ماه هم فرزند کاملا وابسته به مادرش میشه و اگه مادرش از اون مراقبت نکنه ممکنه حتی به کام مرگ هم کشیده بشه.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خدایا شکرت، نه برای رفاهی که در زندگیم دارم، نه برای کار خوبی که دارم و نه برای سبک زندگی فوق العاده ای که برای خودم ساختم، این دفعه شکرت فقط برای فرزندم، شکرت که به من حس مادر شدن رو هدیه دادی، شکرت که به من فرصت دادی تا بفهمم مادر بودن چه حسی داره. خدایا، حس میکنم شکرانه های من برای مادر شدنم بی انتها باشه، من برای هر چیزی میتونم صدها بار از تو شکرگزاری کنم اما وقتی بحث فرزندم به وسط میاد نه صدها بار، نه هزاران بار، نه میلیون ها بار بلکه میلیاردها بار میتونم شکر و ثنای تو رو به جا بیارم که اونو به من هدیه دادی.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خدایا، فرزندی که به من دادی مثل یک هدیه هست، هدیه ای که از جانب توست و مگه میشه این هدیه ارزشمند نباشه؟ حالا تمام وجود من وصله به وجود هدیه ات، حالا تمام زندگی من گره خورده به هدیه ای که تو بهم دادی. مبادا هدیه ات رو پس بگیری آخه هدیه رو که پس نمیگیرن، بذار تا آخر مال من باشه، بذار تا آخر باهاش بمونم، بذار تا آخر طعم شیرین زندگی رو در کنار اون بچشم. هدیه ات وقتی در کنار من هست تموم غم ها و غصه هام یادم میره، کافیه دستایه کوچیکش رو توی دستام بگیرم اون وقت نه تنها غم و غصه ها از بین میره بلکه شادی وصف ناپذیری در درونم شکل میگیره، شادی و نشاطی که فقط و فقط به خاطر وجودشه.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آهای مادری که از زندگیت ناراضی هستی، فکر میکنی خدا چیزی در زندگی بهت نداده و لیاقت تو بیشتر از این ها بوده، لحظه ای به چهره معصوم فرزندت نگاه کن، خدا لیاقت تجربه حس مادری رو بهت داده و چه چیزی از این زیباتر؟ چه بسیار انسان هایی که در آرزوی فرزند دار شدن میمونن و هیچوقت هم به خواسته شون نمیرسن اما تو مادر شدی، خدا در وجود تو لیاقتش رو دید که فرزندی داشته باشی پس هنوز هم میگی که خدا به تو چیزی نداده؟ هنوز هم در زندگی احساس نارضایتی داری؟ اگه این حس با گفتن این حرف ها هنوز هم در وجودته، پس این بار لحظه ای به نبودنت پاره تنت فکر کن، میبینی؟ حتی فکرش هم آزار دهنده است و تو رو با تمام وجود عذاب میده. پس خدا که این فرشته رو در آغوش تو گذاشته یعنی خواسته که طعم خوشبختی رو بچشی فقط کافیه به دارایی زندگیت توجه کنی تا این طعم تمام کامت رو شیرین کنه.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خدایا، من حس میکنم نمیخوای فرشته هات فقط برای خودت باشن، میخوای اونا رو هم بین آدمهات بفرستی تا آدم ها با وجود اونها غرق در عشق و آرامش در زندگی بشن. تو فرشته هات رو در قالب بچه به آدمهات میدی و بیشتر از همه این مادره که میفهمه اون بچه در واقع فرشته ای از فرشته های توست. مادر وقتی فرزندش رو در آغوش میگیره به این مسئله پی میبره چون با در آغوش گرفتن اون هر چی حس عشق و آرامشه به سراغش میاد. خدایا شکرت که چیزای خوب رو برای خودت نمیخوای، مثل حس قشنگ داشتن فرشته هایی که دورتن.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مادرا هم دل دارن، اونا هم خسته میشن، اونا هم گاهی به سرگرمی و تفریح نیاز دارن، اونا هم گاهی نیاز دارن تا یه غذای خوب و درست حسابی بخورن اما اونا دل شونو برای فرزندشون نادیده میگیره و این دل چقدر بزرگه! وقتی مادری به پای دل بزرگش از همه خواسته های خودش برای فرزندش میگذره اون موقع میتونی اوج قدرت خدا رو ببینی که خدا چه زیبا دختر رو آفریده و در وجود اون حسی مادرانه قرار داده.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خدایا، مادر شدن حس قشنگیه اما چرا بعضی از دخترا نباید اونو تجربه کنن؟ چرا بعضی از دخترا نمیتونن مادر بشن؟ حالا دلایلش هم میتونه متفاوت باشه اما مهمترین دلیلش بیماری های وجودشونه. خدایا مگه نمیدونی که یه دختر با حس مادرانه به دنیا میاد و با اون حس مادرانه بزرگ و بزرگ تر میشه؟ چقدر بده وقتی که یه دختر میفهمه که نمیتونه مادر بشه، اونجا انگار تموم دنیا روی سرش خراب میشه و حس میکنه مجبوره تا ابد زیر بار این خرابه ها زندگی بگذرونه. خدای من، بیماری های زیادی توی این دنیا وجود داره و من برای اونها گله ای ندارم، اما کاش بیماری و مشکلی برای مادر شدن وجود نداشت چون این بیماری تنها جسم رو آزار نمیده بلکه روح رو بیشتر از جسم مورد آزار قرار میده.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مادر شدن تنها این نیست که فرزندی از وجود خودت به این دنیا بیاری. در وجود تموم دخترها حسی مادرانه وجود داره که از همون بچگی باهاشون بوده. دخترا میتونن به گذشته شون فکر کنن که چقدر نسبت به عروسک هاشون این حس رو داشتن. پس این مسئله نشون میده که حس مادرانه فقط از به وجود اومدن فرزند در وجود خود مادر شکل نمیگیره و این یعنی یه دختر میتونه یه بچه ای که مادر نداره رو توی این دنیا به فرزندی خودش قبول کنه و از اون به بعد مادر اون بشه و همون حس مادرانه ای که در وجودش داره رو به پای اون بریزه. این چقدر قشنگه و چقدر دنیا زیباتر میشه اگه آدما فکر نکنن فقط با بچه ای که از وجود خودشون میاد میتونن مادر بشن و حس مادر شدن رو تجربه کنن.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
امیدواریم که از خوندن متن ها و دلنوشته هایی که در رابطه با مادر شدن بود لذت برده باشید.
در ادامه تماشا کنید :
عکس نوشته مادر شدم برای پروفایل