هم خانواده کلمه طبیعت؛ طبع، طبیعی، مطبوع و اطباع است.
کلمه طبیعی مشتق واژه اصلی طبع است که واژه طبع به معنی سرشت و نهاد است که معادل واژه طبیعی در زبان فارسی به معنی نرمال و عادی است و به معنی سرشت اصلی هستی نام برده می شود.
به هر جیزی که دست نخورده باقی مانده باشد طبیعی گفته می شود و اصل طبیعی بودن به معنی سرشت اصلی آن چیز است که توسط بشر دستکاری نشده است پس به آن طبیعی گفته می شود.
مترادف های واژه طبیعی شامل کلماتی چون؛ جبلی، ذاتی، اصیل، بکر، فطری، اصلی، مخلوق، آفریده، دست نخورده، نهادین، معمولی و عادی است و متضاد آن تیز برابر با؛ ساختگی و مصنوعی است.
در فرهنگ معین این واژه به معنی؛ ذاتی، فطری، منسوب به طبیعت و عالم علم طبیعیم باشد. لغت نامه دهخدا نیز در معنی این واژه به؛ منسوب به طبیعت، جبلی، غریزی، فطری، نهادی، گوهری، سرشتی، گهری و خلقی است که مقابل یا متضاد این واژه برابر با؛ مصنوعی، ساختگی و عملی می باشد.
فرهنگ عمید نیز این واژه را به معنی؛ مربوط به طبیعت، فطری، ذاتی و اصالت ماده می داند. فرهنگ واژه های فارسی سره نیز در معنی این واژه به؛ نیادی، سرشتین و بهنجار اشاره کرده است. همچنین فرهنگ واژه های فارسی هوشیار به کلماتی چون ذاتی، صناعی، خلقی، سرشتی و عملی در معنی واژه طبیعی اشاره کرده است.