هم خانواده کلمه طبیب؛ طب و طبابت است.
طبیب یک کلمه با ریشه عربی است و به معنی دکتر یا پزشک می باشد. متضاد این کلمه بیمار است و مترادف آن پزشک، حکیم، دکتر، درمانگر، طبیعت شناس می باشد. طبیب در فرهنگ دهخدا نیک ماهر در کار خود و زیرک پزشک و حکیم و درمانگر معنی شده است. در اشعار و متون زیادی عینا کلمه طبیب اورده شده است مانند شعر زیبای رودکی که می فرماید: یکچند روز کار جهان دردمند بود
هم خانواده کلمه عوض؛ تعویض و معاوضه است.
واژه ی عوض به معنی جانشین، به جای، جایگزین، جابجاکردن، جابه جا، گردیده، ورت ی باشد. این کلمه مترادف های زیادی دارد که کلماتی از قبیل بدل، بدیل، الش، تبدیل، تعویض، جایگزین، جانشین، دگش، مبدل، جبران، جای، پاداش، جزا، مزد نمونه هایی از آن ها هستند.
رهم خانواده کلمه ملتمس؛ التماس است.
واژه ملتمس ریشه در زبان عربی دارد و معادل آن در زبان فارسی ، خواهش گر است. واژه ملتمس صفت فاعلی است که به کسی که برای چیزی یا از کسی خواهش کند، نسبت داده می شود.
هم خانواده کلمه احتیاج؛ محتاج، حوایج، حاجت است.
واژه احتیاج بسیار پرکاربرد در فرهنگ فارسی است و به معنی نیاز و نیازمندی می باشد. مترادف آن حاجت، نیاز، بی نوایی، حاجتمندی، فقر، نیازمندی، وسن، اقتضا، ضرورت، لزوم، وجوب هستند که هر کدام با توجه به جمله و معنا و مفهوم آن به کار گرفته می شود.
هم خانواده کلمه عقل؛ عاقل و معقول است.
در دانشنامه ویکی پدیا کلمه عقل به معنی قوه ادراکی انسان که با ان به طور خودآگاهانه معنی ها را درک می کند. معمولا یکی از خصوصیات قطعی طبیعت انسان عقل است. عقل در فارسی به معنی خرد، خِرَد، دانایی، دانش، هوش است و مترادف آن خرد، دها، ذکاوت، فهم، معرفت، هوش، کله، مخ می باشد.
هم خانواده کلمه شباهت؛ شبه، تشبیه، شبیه، مشابه، مشابهت و تشابه است.
واژه شباهت از واژه شبه گرفته شده است و ریشه در زبان عربی دارد . معادل این واژه در زبان فارسی مانندی و همسانی است. واژه شباهت در توصیف چیزی یا کسی که به چیز دیگر یا کسی دیگر شبیه باشد، استفاده می شود.
هم خانواده کلمه تعالی؛ تعلیم و متعال است.
کلمه تعالی یک کلمه با ریشه عربی است که در متون اسلامی بیشترین کاربرد را دارد. برابر پارسی این کلمه برتری و والایی می باشد و مترادف آن کلماتی از قبیل برتری، بلندی، پیشرفت، ترقی، رفعت، بلندپایه شدن، بلندقدر شدن، رفعت یافتن هستند. در فرهنگ نامه دهخدا بلند شدن معنی شده است.
هم خانواده کلمه متفرق؛ فرق به معنی ناهماهنگ و ناهمسان است.
کلمه متفرق در پارسی به معنی پراکنده، پخش شده و پاشیده معنی شده است که متضاد آن مجموع به معنی جمع بسته شده است.
هم خانواده کلمه تسخیر؛ سُخره و مسخر است.
معانی رایج و متداولی که در فرهنگ فارسی برای کلمه تسخیر بیان شده است کلماتی از قبیل رام کردن، فرمانبرداری کردن، به کار بی مزد واداشتن و مطیع کردن هستند.
هم خانواده کلمه صنعت؛ صنایع و صنع است.
هم خانواده های کلمه صنعت همگی هم ریشه و تقریبا هم معنی این کلمه هستند. معادل فارسی کلمه صنعت، کار، پیشه، هنر و ساختاری می باشد. کلماتی نظیر تکنیک، حرفه، ساختن، صناعت، صنع، فن و هنر مترادف کلمه صنعت هستند.
باران : اعلام = اعلامیه ، علامت
