هم خانواده کلمه خادم؛ خدم، خدام، خادمین، خادمه، خدمه، خدمات، مستخدم، استخدام ، خدمت، مخدوم و خدمتکار است.
معادل واژه خادم در زبان و ادبیات فارسی به معنی پرستار و یا خدمتکار می باشد واژه خادم در فرهنگ و زبان فارسی بیشتر به کسانی گفته می شود که در مساجد و یا حسینیه ها به مردم و آن مکان خدمت می کند خادم می گویند.
هم خانواده کلمه رسل؛ رسول ، ارسل، ارسال، مرسل و رسال است.
واژه رسل در زبان عربی با همین نوشتار اما با دو آوای مختلف تلفظ می شود که به دو معنی متفاوت می باشد واژه رسل با فتحه بر روی حروف ر و سین به معنی چندین شتر می باشد و واژه رسل با آوای فتحه روی حرف ر و آوای ضمه بر روی حرف سین به معنی قاصد و جمع آن رسول است.
کلمه راضی در واقع یک صفت است که در فرهنگ نامه فارسی به معنی خرسند، خشنود، بهکام و دلخوش می باشد. این کلمه مترادف های متنوعی دارد که برخی از آن ها شامل رضا، قانع، متقاعد، خرسند، خشنود، خوشدل هستند و متضاد این کلمه ناراضی می باشد.
هم خانواده این کلمه حقوق، تحقق و حقانی و حقی است.
حق از نام های خداوند است و شروع و یا پایان سخنی با یا حق است کلمه ای کوتاه دو حرفی اما بسیار پر معنی و مقدس است. هر اسمی از خداوند که هم معنی حق باشد نیز به عنوان مترادف آن در نظر گرفته می شود.
هم خانواده کلمه منع؛ مانع، یمنع، مناعه، موانع، ممانعت، امتناع و ممنوع و امتناع است.
منع واژه اصلی با ریشه عربی است که معادل و معنی آن در زبان فارسی جلوگیری و بازداشتن از کاری می باشد. واژه منع با فعل کردن صرف می شود.
هم خانواده کلمه حاصل؛ ماحصل، محصول، حصول، حصل و محصولات است.
حاصل واژه ای با ریشه عربی می باشد که معادل آن در زبان فارسی بازده و ثمر می باشد واژه حاصل در علم ریاضی به نتیجه نهایی از جمع و تعریف و ضرب و تقسیم تا فرمول های پیچیده ریاضی را حاصل گویند و در زبان عامیانه و روزمره واژه حاصل به نتیجه کار ها گفته شده و در حیطه کشاورزی به ثمر و میوه باغ و زمین حاصل یا هم خانواده آن محصول می گویند.
هم خانواده کلمه حفظ؛ حافظ، حافظه، حفیظ، محفوظ، حفاظ، حفاظت و یحفظ است.
واژه حفظ یک کلمه اصلی با ریشه عربی است و این واژه از جمله واژگانی است که در زبان و ادبیات فارسی پر استفاده و پر کاربرد می باشد و معادل آن در زبان فارسی نگهداری و ذهن می باشد که به معنی به خاطر سپردن و در پناه خود قرار دادن است.
هم خانواده کلمه گویا ؛ گوینده، گوئیا و گویی می باشد.
واژه گویا در زبان فارسی به معنی واضح و روشن می باشد. واژه گویا در زبان فارسی به سخن یا مطلبی که کاملا واضح و مبرهن باشد و جای هیچ سوال و ابهامی نباشد گویا گویند.
هم خانواده کلمه قصه؛ قصص می باشد.
واژه قصه ریشه در زبان عربی دارد معادل آن در زبان فارسی برابر است با داستان و حکایت که در زبان و ادبیات فارسی به سرگذشت و حکایت ها چه واقعیت و چه تخیلی باشد قصه می گویند.
هم خانواده کلمه تحیر؛ حیرت، حیران و متحیر می باشد.
واژه تحیر ریشه در زبان عربی دارد و معادل آن در زبان فارسی به معنی سرگشتگی و تعجب بسیار از چیزی است. واژه تحیر در زبان فارسی زمانی به مار گرفته می شد که فرد از چیزی یا کسی بسیار شگفت زده یا متعجب شود.
باران : اعلام = اعلامیه ، علامت
